ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/22 10:22 عصر
آدم وقتی به روزگار گذشته نگاه میکند، میبیند که خیلی چیزها خلوص و سادگی و اصالت بیشتری داشتهاند؛ برای مثال قدیم کسی میتوانست جدول حل کند که واقعا اطلاعات عمومی گستردهای داشته باشد، اطلاعاتی که ذره ذره جمع شده بود؛ ولی الان خیلی از آخر نشریات جدول، راهنما هست یا اصلا کتابهایی نوشته شده که پاسخ پرسشهای پرتکرار را جمعآوری کرده و حل جدول شده کشک.
قدیم فقط کسانی میتوانستند مشاعره کنند که حقیقتا فایل پرحجمی از شعر را در حافظه ذخیره داشته باشند؛ بیتهایی که ذره ذره جمع شده بود؛ ولی الان کتابهایی نوشته شده دربارهی مشاعره که به ترتیب حروف الفبا بیتهایی را جمع کرده هلو.
قدیم کسی میتوانست کنکور قبول شود که کتابها را خورده بود و فهمیده بود (یا برعکس)؛ ولی الان با روش مهندسی معکوس ادعا میکنند تکنیکهایی به شما آموزش میدهند که شما بدون این که معلومات زیادی داشته باشید، ذهن طراحان سوالها را بخوانید و گزینهی صحیح را تشخیص دهید.
قدیم کسی که هیکلی داشت، زوری داشت، بیشترش خدادادی بود و فوقش زروخانه رفته بود و پهلوان شده بود؛ ولی الان با قرص و آمپول و پودر و...
قدیم کسی که صدایی داشت و ارادتی به اهل بیت(ع) میشد مداح و مرثیهخوان و به صورت طبیعی و به راهنمایی دل سوختهاش آهنگی دم میگرفت (غالبا هم فیالبداهه) با اشعاری کوتاه و پر معنی و بیشترش حال بود تا قال؛ ولی الان چی؟
فامیلی داریم، شما یکی دو دقیقه از نوحههای امروزی را برایش بگذار، به تو میگوید آهنگش مال فلان خوانندهی قبل از انقلاب است یا بعد از انقلاب. نوحهها هم که شده اشعار سانتیمانتالی که گریهای که از شما میگیرد، به قول شهید مطهری (ره) گریه بر یک آدم (خدایا منو ببخش) یک آدم نفله شده است نه یک قهرمان حماسهآفرین.
...
کلمات کلیدی :
قدیم،
حل جدول،
مشاعره،
تست زنی،
زور و هیکل،
نوحه و مرثیه،
آهنگ،
خواننده ها
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/21 10:42 عصر
دوستی برایم نوشت: "حالتون حالشون حالمون خوبه؟" یادم آمد شعری از سید علی صالحی با دگلمه ی خسرو شکیبایی، گفتم با هم بشنویم.
لینک
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/20 11:3 عصر
محمدمهدی، پسرم، بعد از ظهر که داشتم میرفتم بیرون، گفت: بابا سر راه یه سمبوسه واسم بگیر. گفتم: شاید... برگشتنی همین طور که مغازهها رو نگاه میکردم، یکیش نوشته بود سمبوسهی فلان... (نخواستم اسم مغازه رو بگم یه وقت دوستان قمی ببینن نشناسن) رو ویترینشم نوشته بود، سمبوسه پیتزایی، سمبوسه گوشت، سمبوسه مرغ، سمبوسه قارچ. تصمیم گرفتم از هر کدوم یکی بگیرم ببینیم چه مزهای دارن... منتظر ماندم فروشنده به من نگاه کند... گفت: بفرما. گفتم: سلام چار تا سمبوسه میخوام.
فروشنده قبل از این جواب منو بده، پول را از خانمی که قبل از من اومده بود و کمی اون طرفتر وایساده بود گرفت. گفتم: ببخشید همشونو دارین. گفت: هیچ کدومو ندارم!
اگه تجربهی جکوزی آب سرد رو دارین، همون حالت بهم دست داد. خداحافظی هم نکردم. سوار ماشین شدم و به خانمم گفتم: پدر آمرزیده اسم مغازهش سمبوسهس بعد هیچ کدوم رو نداره و گرفته چیزبرگر و هات سگ (ببخشید هات داگ) میفروشه.
کلمات کلیدی :
سمبوسه،
پیتزا،
گوشت،
مزغ،
قارچ،
چیزبرگر،
هات داگ
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/20 3:54 عصر
دیروز زهرا دختر پنجسالهام دفترش را آورده تا به قول خودش به بهش نقاشی یاد بدهم. همان طور که دنبال صفحهی سفیدی میگشت، یک دفعه چیزی یادش آمد، رفت صفحههای آخر دفتر را باز کرد و با لبخندی صفحه را نشانم داد، دیدم تو صفحه ضربدری سراسری کشیده و بالایش هم چند تا چیز الکی نوشته، بعد به من میگوید: مثل فیلمِ؟... اگه گفتی؟... فیلـــــــــــمِ بچه.
کلمات کلیدی :
نقاشی،
ضربدر،
فیلم بچه
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/15 6:24 عصر
میگفت: رفته بودم پاساژ، پیرهن بخرم، عمروعاص رو دیدم یه شلوار خریده بود؛ گفتم شما هم!؟ گفت آره به درد میخوره!
لینک مرتبط شماره1: شیوه ی مبارزه ی عمرو عاص با حضرت علی (ع)
لینک مرتبط شماره 2: شلوار مدل عاصی!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/14 10:16 صبح
میگفت: رفته بودم پاساژ، پیرهن بخرم، عمروعاص رو دیدم یه شلوار خریده بود؛ گفتم شما هم!؟ گفت آره به درد میخوره!
لینک مرتبط شماره1: شیوه ی مبارزه ی عمرو عاص با حضرت علی (ع)
لینک مرتبط شماره 2: شلوارهای مدل عاصی!
کلمات کلیدی :
شلوار،
عمرو عاص،
پاساژ
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/10 11:7 صبح
یک ایرانی میخواست برود دوبی و چون عربی نمیدانست خیلی نگران بود که حالا چی کار کند تو مملکت غریب. یکی از رفقاش به او گفت: کاری نداره بابا. تو همون فارسیتو صحبت کن فقط تا میتونی به کلماتت الف و لام بچسبون (به کسر چ).
طرف رفت دوبی و حالا نشسته است تو رستوران که مرد گارسون آمد و ساکت کنار میز ایستاد. مرد گفت: المرغ. گارسون رفت و آورد. مرد گفت: السوپ... السالاد... الپیاز ... و مرد الخوشحال که چقدر خوب میتواند عربی صحبت کند. غذایش که تمام شد با لحنی حاکی از رضایت و افتخار به خودش، به گارسون گفت: من العربی الخوب الحرف الزد نه؟ گارسون گفت: آره اروا عمهت. اگه من ایرانی نبودم الپسگردنی هم بهت نمیزدند.
کلمات کلیدی :
ایرانی،
الف و لام،
دوبی،
زبان عربی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/9 4:16 عصر
کریم میگفت: دبیر ادبیاتمان یه روز گفتش که بعضی از کلمات عربی که الف و لام دارند و وارد زبان فارسی شدهاند همان طور نوشته و خوانده میشوند فیالمثل فیالفور، فیالمجلس. بعد گفت کسی میتونه یه مثال دیگه بزنه؟ یکی از بچهها گفت: آقا مثل فلفل!
کریم گفت: این بندهخدا کنار من نشسته بود. نگاه دفترش کردم دیدم بقیهی کلمات رو هم مثل فلفل نوشته!
کلمات کلیدی :
ادبیات فارسی،
ادبیات عرب،
الف و لام،
فلفل
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/9 12:9 عصر
از یکی پرسیدند تاگور رو میشناسی. گفت: آره. گفتند: از اشعارش چیزی حفظ داری؟ گفت: آره. ز گهواره تاگور دانش بجوی!
کلمات کلیدی :
شعر،
رابیندرانات تاگور،
هندوستان
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/6 8:46 صبح
1. وقتی آمریکا به افغانستان حمله کرد تا خودش را پیدا کند، در بمبارانی، مجسمهی بودا صدمه دید، یادم هست روزنامهنگار خوش ذوقی تیتر زد: بودا نبودا!
2. همان روزنامه وقتی احتمال داده میشد که در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، بوش پسر برنده بشود، یادم هست تیتر زد: بوش میآد که بوش میآد!
3. از مرحوم عمران صلاحی در مصاحبهای پرسیدند که جالبترین تیتر روزنامهای که تا حالا دیدهاید کدام است؟ گفته بود یک وقتی روزنامهای تیتر زده بود تو صفحهی اول که اسامی ده نامرد انتخاباتی اعلام شد. (اشتباه تایپی به جای نامزد).
کلمات کلیدی :
بودا،
بوش،
نامزد